جدول جو
جدول جو

معنی سائل دماوندی - جستجوی لغت در جدول جو

سائل دماوندی
(ءِ)
در تحفۀ سامی آمده: مولانا سائل از موضع دماوند است و در فنون فضائل وجودت فهم بی مثل وبی مانند. طبعش در شعر و انشاء بغایت عالی افتاده بود، و در جوانی از آنجا جلای وطن کرد و بهمدان رفت و در آنجا ساکن شد و بواسطۀ عداوتی که حیرتی را با او بود قطعه ای در باب او گفته است:
سائل آن کهنه فاسق همدان
که سرشتش زبغض و کین باشد
به ز من خوانده خویش را در شعر
سگ به از من اگر چنین باشد.
در آخر عمر دماغش خللی پیدا کرد و بمالیخولیا انجامید و چند وقتی بدین منوال بود و در سال 940 هجری قمری درگذشت. (تحفۀ سامی ص 122). درباره منشاء و موطن سائل مؤلف مجمع الخواص گوید: از قصبه ای موسوم بنهاوند جلگۀ همدان است. و لطفعلی بیگ آذر او را در شمار شعرای ری آورده و گوید: بعلت سکنای نهاوند بهمدانی مشهور شده است. راجع به پایان حیات او مؤلف آتشکده گوید: بعلت استیلای عشق سخنان یاوه می گفته آخرالامر در بروجرد داغ بر سر نهاده فی الفورجان داده است. مؤلف مجمع الخواص گوید: گاهی بعضی بیخودیها از وی سرمیزد، مردم آنرا بجنون حمل میکردند و اورا بزنجیز می بستند. عاقبت داغ جنون بسرش نهادند، تولید ناسور کرد و بمرگ انجامید. از اشعار اوست:
هر که بینم بدرت گر همه سایل باشد
رشکم آید که مبادا بتو مایل باشد.
#
کدام شب که ز هجر تو خون نمیگریم
کدام روز که از شب فزون نمیگریم.
#
بی لبت خون جگر میچکد از چشم ترم
چند خونابه خورم وای که خون شد جگرم.
#
کار ما در شهر با شوخی بلا افتاده است
عاشقیم و کار عاشق با خدا افتاده است
دل بدستم بود و میگشتم بگرد کوی دوست
بیخبربودم، نمیدانم کجا افتاده است.
#
هرگز لب اهل درد خندان نبود
جز گریه نصیب دردمندان نبود
بیزارم از آن دل که پریشان نبود
دور افکنم آن دیده که گریان نبود.
#
سائل چه نشسته ای که یاران رفتند
ماندی تو پیاده و سواران رفتند
در باغ نماند غیر زاغ و زغنی
سیمین ذقنان، لاله عذران رفتند.
#
ای پرده ز روی نازنین افکنده
آتش به سرای عقل و دین افکنده
ازناز در ابرویت که چین افکنده
سبحان الله چه نازنین افکنده.
(مجمع الخواص ص 180) (آتشکده چ زوار ص 218) (قاموس الاعلام ج 4 ص 2529)
لغت نامه دهخدا